ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
خشم نه زیبایی
عشقت نه خشم بود نه زیبایی
عشقت ستاره بود که می تابید
در خواب عاشقان
باری نجیب من
مهر تو گر نبود
سوزنده ی شبم
دیگر چه خلوتی
ستاره ی جانم بود
وقتی که خانه ات
زندان دیگیریست
وقتی سیاهکاران
راه تو را به روشنی جمع بسته اند
تنها تویی
که زنده بودن را
تعبیر می کنی
از صالح وحدت
پسر چقدر حلال زاده ای! داشتم فکر میکردم خبری ازت نیست بیام یه سر بزنم که دیدم آپ کردی.
کجایی نیستی؟ گرفتاری؟ یعنی اندازه من؟ پس وزیری چیزی هستی.
هر کجا هستی موفق باشی
سلاااااااااااااااااااام
آپــــــــــــــــــــــــــــــــــــم زود بیا
راستی این وبلاگمو با اسم ღ♥ღ به یاد عشـــــــــــــــــــــقღ♥ღ لینک کن.ممنون.حتما بهمون سربزن خوشحال میشیم.
سلام...
صبح بخیر....
عجب قشنگ بودشا....
مرسی یاسر جان
خیلی یاسر جونم زیبا بود
راستی چه خبر از داداشای گرامتون
یاسر جان به ابوالفضل بگو یه مقدار سرم شلوغ بود ولی به جون خودش وقتی ایمیلشو دیدم که دیگه رفتن به قسمت مدیریت وبشو بسته بود ازش عذر خواهی کن بگو اگه دلخور نیستی باز ایمیل کن بجون خودم این بار مثل دفعه قبل نمیشه
شبتون بخیر آقا جان

باسلام وتشکرازحضورتان و شعرهم بسیارزیباوپرمفهوم است واین هم یک غزل ازحافظ که بسیارپرمعنی وازغزلهای استثنائی حافظ است .
====
صوفی نـهاد دام و سر حـقـه باز کرد
بـنیاد مـکر با فـلـک حـقـه باز کرد
بازی چرخ بشـکـندش بیضـه در کـلاه
زیرا کـه عرض شعـبده با اهـل راز کرد
ساقی بیا کـه شاهد رعـنای صوفیان
دیگر بـه جـلوه آمد و آغاز ناز کرد
این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
و آهنـگ بازگشـت بـه راه حـجاز کرد
ای دل بیا کـه ما بـه پـناه خدا رویم
زان چـه آسـتین کوته و دسـت دراز کرد
صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت
عشقـش بـه روی دل در معنی فراز کرد
فردا کـه پیشـگاه حـقیقـت شود پدید
شرمـنده ره روی که عمـل بر مـجاز کرد
ای کبک خوش خرام کجا میروی بایسـت
غره مـشو کـه گربـه زاهد نـماز کرد
حافـظ مکـن مـلامـت رندان که در ازل
ما را خدا ز زهد ریا بینیاز کرد
باسلام . نمی دانم چطور شما بیاد کلاس راهنمائی افتادید .اما این شعر یک شعر بسیارعمیق وپرمعنی است وحرفهای زیادی دارد . بازهم یک باردیگر بخوانید کلمه به کلمه .
سلام بریاسر. خوب خوشحالم که ازاشعارما استفاده می کنید . البته آن شعر صوفی نهاد .... بسیاراهمیت دارد. واما غزلی دیگر تقدیم .
===
بوی خوش تو هر کـه ز باد صـبا شـنید
از یار آشـنا سـخـن آشـنا شـنید
ای شاه حسن چشم به حال گدا فـکـن
کاین گوش بس حکایت شاه و گدا شـنید
خوش میکنم به باده مشکین مشام جان
کز دلـق پوش صومعـه بوی ریا شـنید
سر خدا که عارف سالک به کس نگفـت
در حیرتـم که باده فروش از کجا شـنید
یا رب کجاست مـحرم رازی کـه یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چهها شنید
اینـش سزا نـبود دل حـق گزار مـن
کز غمـگـسار خود سخن ناسزا شـنید
مـحروم اگر شدم ز سر کوی او چـه شد
از گلشـن زمانـه کـه بوی وفا شـنید
ساقی بیا کـه عشق ندا میکند بـلـند
کان کس که گفت قصه ما هم ز ما شـنید
ما باده زیر خرقـه نـه امروز میخوریم
صد بار پیر میکده این ماجرا شـنید
ما می به بانگ چنگ نه امروز میکـشیم
بـس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید
پـند حکیم محض صواب است و عین خیر
فرخـنده آن کسی که به سمع رضا شنید
حافـظ وظیفـه تو دعا گفتن است و بس
دربـند آن مـباش که نشنید یا شـنید
باسلام . بخوانید زندگی ؛ مولیر نمایشنامه نویس فرانسوی ؛ راوبه دوستان بگویید که بخوانند.
سلام.ممنون که سر زدی.کدوم جر زنی؟
باسلام وتشکرازحضور . وتشکر ازارسال شکلهای زیبا. موفق باشید.
باسلام وتقدیم یک دوبیتی از زنده یاد فریدون مشیری .
==
احساس
نشسته ماه بر گردونه عاج .
به گردون می رود فریاد امواج .
چراغی داشتم، کردند خاموش،
خروشی داشتم، کردند تاراج ...
باسلام . تشکرازحضوروخوشحال شد م ازاین که مطلب مورد استفاده شما بود . قطعا اگر طولانی بود ای میل می کنم . ولی فکر می کنم که د نبال کردن مطالب این وبلاگ ومراجعه به آرشیو مفید است . البته اشعار فرانسوی وعربی وانگلیسی راهم باترجمه خواهم آورد. ودیگر این که بازهم به زیارت عکس زیبای شما هم نائل شدم .
سلام،
ممنون که سر زدی داداش
شما خودتون گل بودید ... راضی به زحمت نبودم .... خیلی ممنون
برات بهترین آرزوها رو دارم و امیدوارم که همیشه شاد و سر بلند باشی
بای
باسلام . بااین گلها که می فرستی فکرمیکنم باید پیداتون کنم ویک دسته گل واقعی وزیبا را تقدیمتان کنم .
==
خـلوت گزیده را به تماشا چه حاجـت اسـت
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا بـه حاجـتی کـه تو را هـسـت با خدا
کاخر دمی بـپرس که ما را چه حاجـت اسـت
ای پادشاه حـسـن خدا را بـسوخـتیم
آخر سؤال کـن کـه گدا را چه حاجـت اسـت
ارباب حاجـتیم و زبان سؤال نیسـت
در حـضرت کریم تمـنا چـه حاجـت اسـت
محـتاج قصـه نیسـت گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت اسـت
جام جـهان نماسـت ضـمیر مـنیر دوسـت
اظـهار احـتیاج خود آن جا چه حاجت اسـت
آن شد کـه بار مـنـت مـلاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجـت اسـت
ای مدعی برو کـه مرا با تو کار نیسـت
احـباب حاضرند بـه اعدا چه حاجـت اسـت
ای عاشـق گدا چو لـب روح بـخـش یار
میداندت وظیفـه تـقاضا چـه حاجت اسـت
حافـظ تو ختـم کـن که هـنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و مـحاکا چـه حاجـت اسـت
باسلام . بازهم تشکر ازحضور شما دروبلاگ شیراز.
باسلام . گویا ازمطلب گاوچران هم خوشتان آمده است. درود برشما وخدانگهدار آن چهره دوست داشتنیت .
سلام


خوبی؟
خیلی خوشحال شدم به وبلاگم سرزدی
یه بیت در مورد عشق:
عاشقی مایه درد است چه هجران چه وصال
خسرو از عشق جدا نالد و فرهاد جدا
منتظرم بیاااااا
باسلام . یک پیام کاملا خصوصی .
=====
لطفا شماره موبایل خودتان رابرای ارسال اس ام اس درقسمت خصوصی نظرات وبلاگ شماره یک . همین وبلاگ ارسال دارید. البته اگر مایل بودید .
شب سیاهی کرد و بیماری گرفت
دیده را طغیان و بیداری گرفت
دیده از دیدن نمی ماند دریغ
دیده پوشیدن نمی ماند دریغ
رفت و در من مرگزاری کهنه یافت
هستیم را انتظاری کهنه یافت
آن بیابان دید و تنهائیم را
ماه و خورشید مقوائیم را
کوبکو در جستجوی جفت خویش
میدود معتاد بوی جفت خویش
جویدش گهگاه و ناباور ازو
جفتش اما سخت تنهاتر ازو
هر دو در بیم و هراس از یکدگر
تلخکام و ناسپاس از یکدگر
عشقشان سودای محکومانه ای
وصلشان رویای مشکوکانه ای
داداش خوبمی بخدا یاسر جان