دکتر شریعتی انسان ها را به چهار گروه زیر دسته بندی کرده است
دسته اول
آنانی که وقتی هستند هستند ، وقتی که نیستند هم نیستند.
عمده آدمها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.
*******************
دسته دوم
آنانی که وقتی هستند نیستند ، وقتی که نیستند هم نیستند.
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصیتاند و بیاعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهشان یکی است.
*******************
دسته سوم
آنانی که وقتی هستند هستند ، وقتی که نیستند هم هستند.
آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را میگذارند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.
*******************
دسته چهارم
آنانی که وقتی هستند نیستند ، وقتی که نیستند هستند.
شگفتانگیزترین آدمها در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم. باز میشناسیم. میفهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
زندگینامه
دکتر محمد رضا کدکنی در سال 1318 ﻫ. ش در کدکن از روستاهای قدیمی بین نیشابور و تربت حیدریه به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی و دوره متوسطه را در مشهد گذراند و از آن پس وارد دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد شد و به تحصیل پرداخت و لیسانس خود را در این رشته دریافت کرد. دکتر شفیعی، همزمان با تحصیلات متوسطه و دانشگاهی در حوزه علمیه مشهد به تحصیل علوم ادبی و عربی پرداخت و ادبیات عرب را نزد اساتید معظم این حوزه فراگرفت. او در زمانی که در مشهد به تحصیل اشتغال داشت از اعضای موثر و فعال انجمنهای ادبی به شمار می رفت و از همان آغاز نوجوانی آثارش در مطبوعات خراسان با نام مستعار ش م سرشک به چاپ می رسید. در سالهای بعد از 1332 ﻫ. ش با همکاری تنی چند از جوانان شاعر و اهل ادب انجمن ادبی تشکیل دادند که بیشتر طرفداران شعر نو و ادبیات داستانی و ترجمه ادبیات فرنگی بودند که دکتر علی شریعتی نیز از جمله اعضای آن انجمن بودند. استاد شفیعی پس از عزیمت به تهران در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دوره فوق لیسانس خود را گذراند و سپس دوره دکترای زبان و ادبیات عرب را نیز پشت سر گذاشت. او مدتی در بنیاد فرهنگ ایران و کتابخانه مجلس سنا به کار اشتغال ورزید و سپس به عنوان استاد دانشکده ادبیات تهران در رشته سبک شناسی و نقد ادبی به کار مشغول شد. دکتر شفیعی همچنین مدتی را بنا به دعوت دانشگاههای آکسفورد انگلستان و پرینستون آمریکا به عنوان استاد به تدریس و تحقیق اشتغال داشت. از دکتر شفیعی تا کنون دهها نوشته و مقاله و تألیفات بسیاری به چاپ رسیده است.
ادامه مطلب ...
ادیسون در سنین پیری پس از کشف چراغ برق یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد. این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموران فقط جلو گیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.
پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن پیرمرد منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با تعجب دید که پیر مرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند.
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش به سر میبرد ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی می بینی چقدر زیباست! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟ حیرت آور است! من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! وای ! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت. نظر تو چیه پسرم؟
پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟ چطـور می توانی؟ من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟
پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد
در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکــر می کنیم. الان موقع این کار نیست به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع نمود.
♥وصیت نامه ی داریوش کبیر♥
تاریخ ایران حکایت از آن دارد که مردانی بس بزرگ در ایران زیسته اند و از خود یادگارهای بزرگی فکری و فرهنگی و.....بجای گذاشته اند بر ماست که اینان را بشناسم و بدانیم میراث دار سرزمینی بزرگ هستیم که سابقه طولانی در فرهنگ و تمدن و هنر دارد؛ وظیفه ما بالیدن صرف به داشته های گذشته مان نیست (روایت اینها صرفا بخاطر بالا رفتن عزت نفس هر ایرانی؛ لازم است تا بداند اگر بخواهد از هیچ تمدنی چیزی کم نداشته است و نخواهد داشت )ما میخواهیم با معرفی نکات برجسته تمدنهای گذشته به هویت ایرانی خود بیشتر آگاه شویم و بدانیم رسالت پاسبانی از این میراث کار بزرگی است.
در اینجا با این طرز نگاه وصیت نامه داریوش شاه بزرگ هخامنشی که بعد از کوروش سهم عظیمیدر تمدن ایران باستان دارد را آورده ایم
اینک که من از دنیا میروم بیست و پنج کشور جزو امپراطوری ایران است و در تمام این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان و در آن کشورها دارای احترام هستند و مردم کشورها نیز در ایران دارای احترام میباشند . جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها بکوشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنها را محترم بشمارد .اکنون که من از این دنیا میروم تو دوازده کرور زر در خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو میباشد زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست . البته بخاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره بیافزایی نه اینکه از آن بکاهی . من نمیگویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان . مادرت آتوسا بر من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که با سنگ ساخته میشود و به شکل استوانه است در مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تخلیه میشود حشرات در آن بوجود نمیآید و غله در این انبارها چند سال میماند بدون اینکه فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه دهی تا اینکه همواره آذوقه دو یا سه سال کشور در انبارها موجود باشد و هر ساله بعد از اینکه غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسر خواربار استفاده کن و غله جدید بعد از اینکه زیاد شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو و یا سه سال پیاپی خشکسالی شود .هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری که رعایت دوستی بنمایی ....کانالی که من میخواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم هنوز به اتمام نرسیده و اتمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد و تو باید آن را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در قلمرو ایران نظم و امنیت برقرار شود ولی فرصت نکردم سپاهی به یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی و با یک ارتش نیرومند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشا ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده چون هر دوی آنها افت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغگو را از خود دور نما . هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن و برای اینکه عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند برای مالیات قانونی وضع کردم که تماس عمال دیوان را با مردم خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ کنی عمال حکومت با مردم زیاد تماس نخواهند داشت .افسران و سربازان ارتش را راضی نگهدار و با آنها بدرفتاری نکن . اگر با آنها بدرفتاری کنی آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها به این طور خواهد بود که دست روی دست گذارده و تسلیم میشوند تا اینکه وسیله شکست خوردنت را فراهم نمایند .امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا اینکه فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر قدر که فهم و عقل آنها زیادتر شود تو با اطمینان بیشتر میتوانی سلطنت نمایی . همواره حامیکیش یزدان پرستی باش اما هیچ قومیرا مجبور نکن که از کیش تو پیروی کنند و پیوسته بخاطر داشته باش که هر کس باید آزاد باشد که از هر کیش که میل دارد پیروی نماید .بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم بدن مرا بشوی و آنگاه کفنی را که خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قیر بگذار اما مقبره مرا که موجود است مسدود نکن تا هر زمان که میتوانی وارد قبر شوی و تابوت سنگی مرا در آنجا ببینی و بفهمیمن که پدر تو و پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت میکردم مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد زیرا سرنوشت آدمیاین است که بمیرد خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد یا یک خوار کن . هیچ کس در این جهان باقی نمیماند . اگر تو هر زمان که فرصت بدست میآوری وارد قبر من شوی و تابوت را ببینی غرور و خودخواهی بر تو غلبه خواهد کرد اما وقتی مرگ را نزدیک خود دیدی بگو که قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبرتو را باز نگه دارد تا اینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند .زنهار زنهار ، هرگز هم مدعی و هم قاضی نشو اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بیطرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای صادر نماید زیرا کسی که مدعی است اگر قاضی هم بشود ظلم خواهد کرد .هرگز از آباد کردن دست برندار ؛ زیرا اگر دست ازآباد کردن برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد رفت زیرا قاعده این است که وقتی کشور آباد نمیشود بطرف ویرانی میرود . در آباد کردن ؛ حفر قنات و احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول اهمیت قرار بده . عفو و سخاوت را فراموش نکن و بدان که بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت ولی عفو فقط باید موقعی بکار رود که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو خطاکار را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .بیش از این چیزی نمیگویم واین اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در اینجا حاضر هستند کردم تا اینکه بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس میکنم مرگم نزدیک شده است
منبع:ایران20