آیا میدانید قلب ما در ابتدا به شکل لوله است و به سرعت رشد می کند و به فضای بیشتری نیاز پیدا کرده و خم می شود و در نهایت این شکل مشخص را پیدا می کند.
آیا میدانید کرکودیل ها قویترین آواره ها را برای گاز گرفتن دارند! هر بار که این حیوان آرواره هایش را محکم به هم می فشارد نیرویی حدود 2125پوند وارد می کند. این نیرو تقریبا برابر نیرویی است که یک ماشین با وزن متوسط از بلندی روی کسی بیفتد!
آیا میدانید انرژی که در مرکز خورشید تولید میشود 2 میلیون سال طول میکشد تا به سطح ان برسد و از سطح ان تقریبا در 8 دقیقه به زمین میرسد پس این انرژی که هم اکنون به ما میرسد برای 2 میلیون سال قبل است
آیا میدانید بزرگترین تخم در مقایسه با اندازه بـدن، برای پرنده ای به نام کیوی است جثه کیوی اندازه یک مرغ است، اما تخمی که می گذارد، 1.4 بدنش وزن دارد
آیا میدانید که دانشمندان به تازگی کشف کرده اند که تقریبا 30 تا 40 ٪ از همه سرطان ها با خوردن میوه ، سبزیجات ، غذاهای گیاهی کم چرب و مواد غذایی پرکالری ، قابل پیش گیری است
آیا میدانید که لباس قرمز و سفید بابا نوئل از شرکت کوکاکولا به یادگار مانده است، سال 1931 میلادی شرکت کوکاکولا برای تبلیغات خود از این رنگها در لباس بابا نوئل استفاده کرد
آیا میدانید در هر دقیقه 6 نفر بر اثر بیماری دیابت در جهان جان خود را از دست می دهند، این 6 نفر کسانی هستند که در آخرین لحظات بروز بیماری و در نهایت اوج بروز بیماری از بیماری خود اطلاع پیدا میکنند
آیا میدانید شدیدترین نعره متعلق به وال است که نعره ای معادل 200 دسی بل تولید میکند برای مقایسه باید بگویم که این نعره از صدای موتور یک جت بیشتر می باشد.
آیا میدانید وقتی یک نوزاد در حال گریه است با صدای ش..ش.. شما آرام خواهد شد و این به این دلیل صدای آبی است که اطراف نوزاد را در دل مادر گرفته است.در ضمن این یکی از دلایلی است که چرا صدای ساحل دریا به انسان ارامش می دهد.
ادامه مطلب ...
ای کاش...
ای کاش آدمی وطنش را
همچون بنفشهها
(در جعبههای خاک)
یک روز میتوانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
نرسیدن به آرزوها دردناک است، ولی رسیدن به آرزوها هم می تواند به همان اندازه دردناک باشد؛ زیرا همه چیز گذرا است.
بیل هریس "
" هنگامی که اراده می کنید به آرزو و یا هدفی برسید، هرگز اجازه ندهید هیچ کس یا هیچ چیزی شما را بازدارد.
اریک تیلر "
" هر آرزو و هدفی که داشته باشید، ممکن است از راههایی که فراتر از مرز انگاره ی شما است به حقیقت تبدیل شوند.
دایانا رابینسون "
" آرزومندی، بزرگترین امتیاز در این جهان است. آرزومندی، سبب کسب پول، قدرت و نفوذ می شود.
هنری چستر "
" خوشبخت، کسی است که آرزوهای بسیار دارد و آرزومند است که برای برآوردن آنها گام هایی بردارد.
زیگ زیگلار "
" انسان آرزومند جهانی است که در آن خیر و شر آشکارا تشخیص دادنی باشند، زیرا در او تمایل ذاتی و سرکش داوری کردن پیش از فهمیدن، وجود دارد
میلان کوندرا "
" چه شکوهی دارد این جهان، در چشم کسی که با دلی آرزومند در زیر آسمان پر جبروت و درخشان به پیش می رود
هنری لانگ فلو "
" من آنچه را که آرزو نمی کنم، آرزو می کنم و از آن چیزی دوری می گزینم که ندارم. من نه می توانم هیچ باشم و نه همه چیز؛ من پل گذر میان آنی که ندارم و آنی که نمی خواهم، هستم.
فرناندو پسوا "
" آرزوهای هر کس نتیجه ی تجربه های زندگی او است.
اریک نیوتن "
" آرزوها زاده ی تصادف نیستند؛ آنها از راه عادت در انسان تکوین می یابند
اریک نیوتن "
" وقتی که انسان با تمام وجود چیزی را آرزو می کند، به روح جهان نزدیکتر است و روح جهان، نیرویی همواره مثبت است
پائولو کوئیلو"
" اگر تو قلبت را خوب بشناسی، هیچ وقت تو را غافلگیر نخواهد کرد؛ چون تو آرزوها و رویاهایش را خواهی شناخت و می توانی آنها را به حساب آوری
پائولو کوئیلو"
" خواسته ها، آرزوهای ما هستند و نیازها، ضرورتهای ما؛ نیازها برای دستیابی به کامیابی و کامروایی، ضروری هستند.
اسپنسر جانسون "
" آرزوهای واپسین دم زندگی، خانه بزرگتر و ثروت بیشتر نیست، بلکه دوست داشتن دیگران، رسیدگی به خود و بهبود روابط با دیگران است.
کن بلانچارد "
" هر آرزویی بدون پژوهش و تلاش، سترون (عقیم) باقی می ماند
ارد بزرگ "
" آرزوی یک خوشبختی بزرگتر، پیوسته ما را از لذت خوشبختی ای که از آن بهره مند هستیم باز می دارد.
ژان دوال "
" وقتی دوست می داری، دلت می خواهد زنده باشی و وقتی کینه می ورزی، آرزوی مرگ می کنی.
کنفسیوس "
" هدف و آرزوی ما باید به کار انداختن زندگی باشد، نه لذت بردن از زندگی.
مکدف "
" آرزو دارم که تا آخرین لحظه، وجودم ثمره بخش باشد و هنگامی بمیرم که هیچ کاری از من برنیاید.
جرج برنارد شاو "
" آرزو ریشه حیات ماست. اگرچه این ریشه بتدریج حیات ما را می سوزاند، اما همین ریشه مایه زندگی است.
نیچه "
" مرگ آرزویی جز این ندارد که به وعدهای که در صبح زندگی داده است وفا کند. به بیان جدّیتر شیرینی و گرمی لبخند مرگ کمتر از لبخند زندگی نیست.
ژرژ برنانوس "
دکتر شریعتی انسان ها را به چهار گروه زیر دسته بندی کرده است
دسته اول
آنانی که وقتی هستند هستند ، وقتی که نیستند هم نیستند.
عمده آدمها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.
*******************
دسته دوم
آنانی که وقتی هستند نیستند ، وقتی که نیستند هم نیستند.
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصیتاند و بیاعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهشان یکی است.
*******************
دسته سوم
آنانی که وقتی هستند هستند ، وقتی که نیستند هم هستند.
آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را میگذارند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.
*******************
دسته چهارم
آنانی که وقتی هستند نیستند ، وقتی که نیستند هستند.
شگفتانگیزترین آدمها در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم. باز میشناسیم. میفهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
کودکی به مامانش گفت، من واسه تولدم دوچرخه می خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد. مامانش بهش گفت آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟
بابی گفت، آره. مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.
نامه شماره یک
سلام خدای عزیز
اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستار تو
بابی
بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمی یاد. برا همین نامه رو پاره کرد.
نامه شماره دو
سلام خدا
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده..
بابی
اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده واسه همین پارش کرد.
نامه شماره سه
سلام خدا
اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
بابی
بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده. واسه همین پارش کرد. تو فکر فرو رفت.. رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا. مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.
بابی رفت کلیسا. یکمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مادر مقدس رو کش رفت ( دزدید ) و از کلیسا فرار کرد.
بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.
نامه شماره چهار
سلام خدا
مامانت پیش منه. اگه می خواییش واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
حتما ماجرای راننده ایرانی در کانادا را شنیدهاید
که دنده عقب میرفته که به ماشین یک کانادایی میزند
و پلیس که میآید، از راننده ایرانی عذرخواهی میکند
و میگوید " لابد راننده کانادایی مست است که مدعی شده
شما دنده عقب میرفتید!" حالا اتفاق جالبتری در اتوبان اصفهان رخ داده:
همشهری اصفهانی ما توی اتوبان با سرعت ۱۸۰ کیلومتر
در ساعت می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کند
و ماشینش را متوقف می کند. پلیس میآید کنار ماشین و میگوید:
"گواهینامه و کارت ماشین!" اصفهانی با لهجه غلیظی میگوید:"
من گواهینامه ندارم. این ماشینم مالی من نیست.
کارتا ایناشم پیشی من نیست.
من صاحَب ماشینا کشتم آ جنازشا انداختم تو صندق عقب.
چاقوش هم صندلی عقب گذاشتم! حالاوَم داشتم میرفتم
از مرز فرار کونم، شوما منا گرفتین." مامور پلیس که حسابی گیج شده بوده بیسیم میزند
به فرماندهاش و عین قضیه را تعریف میکند و
درخواست کمک فوری میکند. فرمانده اش هم میگوید که او کاری نکند تا خودش را برساند!
فرمانده در اسرع وقت خودش را به محل میرساند
و به راننده اصفهانی میگوید: آقا گواهینامه؟ اصفهانی گواهینامه اش را از توی جیبش در میآورد
و میدهد به فرمانده. فرمانده میگوید: کارت ماشین؟
اصفهانی کارت ماشین را که به نام خودش بوده از جیبش
در میآورد و میدهد به فرمانده. فرمانده که روی صندلی عقب چاقویی نیافته، عصبانی
دستور میدهد راننده در صندوق عقب را باز کند.
اصفهانی در را باز میکند و فرمانده میبیند که
صندوق هم خالی است. فرمانده که حسابی گیج شده بوده، به راننده اصفهانی
میگوید:" پس این مأمور ما چی میگه؟!" اصفهانی میگوید: "چی میدونم والا جناب سرهنگ!
حتماً الانم میخواد بگد من داشتم ۱۸۰ تا سرعت میرفتم؟