ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
الماس وجودمان را جلا دهیم
کشاورزی آفریقایی در مزرعه اش زندگی خوب و خوشی را با همسر و فرزندانش داشت. یک روز شنید که در بخشی از آفریقا معادن الماسی کشف شده اند و مردمی که به آنجا رفته اند ، با کشف الماس به ثروتی افسانه ای دست یافته اند.
...فرهنگ گم شده مردمانم است .
...پیشینه ی به فراموشی سپرده شده سرزمینم است .
...زبان شیوای پارسی است که امروز کمتر نشانی از آن میبینم
آری من این ها را میخواهم...با تمام وجود...تا بار دیگر با این اندیشه که فرزند آریایم سربلند باشم.
اینبار من با سرزمین خود پیمان میبندم که نگاهبان آن باشم.
اینجا...سرزمین آریایی...ریشه و پیشینه و فرهنگ من است و تا هستم از آن پاسداری خواهم کرد.
منبع:پارسی اندیشان
همه را می شنوم
می بینم
من به این جمله نمی اندیشم
به تو می اندیشم
ای سرا پا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم
همه و قت، همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گلها تو بخند
اینک این من که به پای تو در افتادم باز
ریسمانی کن از آن موی دراز
تو بگیر
تو ببند...
فریدون مشیری
متن کامل شعر در ادامه ی مطلب
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...