ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آسمان دل من آبیست
در نهان دل من سازیست
کوکست ولی همیشه خاموش است
جملگی خانه دل خالیست
آفتاب دل من سوزان
عاشقانه گرم فروزان
حس تردید با من است هر روز
یاز تبریزی و جوزان
با فلک من گویی در جنگم
جملگی او شیشه من سنگم
ناخوشم شکر زنده ام اکنون
این منم یک شاعر ِ شاکی، میان ِ بنده ها شکل ِغم هستم ولی پنهان شوم در خنده ها!
سینه ام را می فشارد بغض پنهان در نفس خوب می دانم بپاشد آخر از هم دنده ها
از رضایت نیست این خاموشی ِ طولانی ام مرده ام در خود!به ظاهر مانده ام با زنده ها
نام ِ من آدم !ولی از جنس ِ حوّایم چه غم؟! چون پناهم می دهی یا رب تو از درنّده ها!!
قدر ِ نام ِ خود نمی دانم خداوندا... ببخش ثبت کن اسم ِ مرا هم در صفِ شرمنده ها...
بی تو مهتاب شبی
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم اید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دلداده به آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی :
از این عشق حذز کن!
ادامه مطلب ...خشم نه زیبایی
عشقت نه خشم بود نه زیبایی
عشقت ستاره بود که می تابید
در خواب عاشقان
باری نجیب من
مهر تو گر نبود
سوزنده ی شبم
دیگر چه خلوتی
ستاره ی جانم بود
وقتی که خانه ات
زندان دیگیریست
وقتی سیاهکاران
راه تو را به روشنی جمع بسته اند
تنها تویی
که زنده بودن را
تعبیر می کنی
از صالح وحدت