ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
من اینجا دیگر نیستم ...
سر راهم از پروانه ها هم پوزش خواهم خواست .
میروم
سهم خود را از ترانه و تبسم خواهم گرفت .
میروم
و مصدق میخواند
" گرچه شب تاریک است
دل
قوی دار که سحر نزدیک است . "
قاصدک غم دارم غم آوارگی و دربدری
غم تنهایی و خونین جگری
قاصدک وای به من، همه از خویش مرا میرانند
همه دیوانه و دیوانهترم میخوانند
مادر من غمهاست
قاصدک دریابم! روح من عصیان زده و طوفانیست.
آسمان نگهم بارانیست- قاصدک غم دارم-
غم به اندازهسنگینی عالم دارم
غم من صحراهاست افق تیره او ناپیداست
قاصدک، دیگر از این پس منم و تنهایی و
به تنهایی خود در هوس عیسایی و به عیسایی خود منتظر معجزهای غوغایی.
قاصدک! زشتم من، زشت چون چهره سنگ خارا
زشت مانند زال سفید
قاصدک حال گریزش دارم
میگریزم به جهانی که در آن پستی نیست
پستی و مستی و بد مستی نیست
میگریزم به جهانی که مرا ناپیداست
شاید آن نیز فقط یک رویاست
همه را می شنوم
می بینم
من به این جمله نمی اندیشم
به تو می اندیشم
ای سرا پا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم
همه و قت، همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گلها تو بخند
اینک این من که به پای تو در افتادم باز
ریسمانی کن از آن موی دراز
تو بگیر
تو ببند...
فریدون مشیری
متن کامل شعر در ادامه ی مطلب
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...