پارسی اندیشان

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است.

پارسی اندیشان

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است.

کشف قفس

کشف قفس
چرا مردم قفس را آفریدند ؟
چرا پروانه را از شاخه چیدند ؟
چرا پروازها را پر شکستند ؟
چرا آوازها را سر بریدند ؟
.
پس از کشف قفس ، پرواز پژمرد
سرودن بر لب بلبل گره خورد
کلاف لاله سر در گم فرو ماند
شکفتن در گلوی گل گره خورد
.
چرا نیلوفر آواز بلبل
به پای میله های سرد پیچید ؟
چرا آواز غمگین قناری
درون سینه اش از درد پیچید ؟
.
چرا لبخند گل پرپر شد و ریخت ؟
چه شد آن آرزوهای بهاری ؟
چرا در پشت میله خط خطی شد
صدای صاف آواز قناری ؟
.
چرا لای کتابی ، خشک کردند
برای یادگاری پیچکی را ؟
به دفتر های خود سنجاق کردند
پر پروانه و سنجاقکی را ؟
.
خدا پر داد تا پرواز باشد
گلویی داد تا آواز باشد
خدا می خواست باغ آسمان ها
به روی ما همیشه باز باشد
.
خدا بال و پر و پروازشان داد
ولی مردم درون خود خزیدند
خدا هفت آسمان باز را ساخت
ولی مردم قفس را آفریدند

قیصر امین پور

دستور زبان عشق

دستور زبان عشق

دست عشق از دامن دل دور باد!

می توان آیا به دل دستور داد؟

می توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود ایست!

باد را فرمود باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را

بی گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی بایست داد


قیصر امین پور

وطن یعنی همه ...

وطن یعنی همه ...


وطنم، نام تو صدر همه نام جهان

جام جمت سرور جام جهان

حکم اهوراست به اهریمنان

پارسیان تا به ابد قهرمان

هرکه به ما شاخه گلی هدیه داد

ملت ما باغ گلش تحفه داد

ملت ما ملت بخشایش است

صلح طلب طالب آرامش است

رافت ما یکسره در خون ماست

عرق وطن مسلک و قانون ماست

گر به میان آیدمان آبرو

کیست که بتواندمان روبرو

ای همه مردان غرور آفرین

بهر شما باد هزار آفرین

جام جهان دست شما بایدش

حامیتان دست خدا بایدش

نام من و خوان من و جان من

جملگی ارزانی ایران من

آتش

آتش

بارانی ام , بارانی ام , بارانی از آتش

یک روح بی پروا و سرگردانی از آتش 
.
این کوچه ها , دیوارها , اصلاً تمام شهر

سوزان و من محبوس در زندانی از آتش
.
اهل غزل بودم ، خدا یکجا جوابم کرد

با واژه ای ممنوع ، با انسانی از آتش
.
بی شک سرم از توی لاکم در نمی آمد

بر پا نمی کردی اگر طو فانی از آتش
.
تا آمدی ، آتشفشانی سالها خاموش

بغضش شکست و بعد شد طغیانی از آتش
.
کاری که از دست شما هم بر نمی آمد

من بودم و در پیش رویم خوانی ازآتش
.
این روزها محکوم ِ اعدامم به جرم عشق

در انتظارم بشنوم ، فرمانی از آتش

گرگ هار !

گرگ هار !

گرگ هاری شده ام
هرزه پوی و دله دو
شب درین دشت زمستان زده بی همه چیز
می دوم ، برده ز هر باد گرو
چشم هایم چو دو کانون شرار
صف تاریکی شب را شکند
همه بی رحمی و فرمان فرار
گرگ هاری شده ام ، خون مرا ظلمت زهر
کرده چون شعله چشم تو سیاه
تو چه آسوده و بی باک خزامی به برم
آه ، می ترسم ، آه
آه ، می ترسم از آن لحظه پر لذت و شوق

ادامه مطلب ...

برای ایرانم ایران جاودانه ام

برای ایرانم ایران جاودانه ام


معنای زنده بودن من با تو بودن است.


نزدیک,دور


  سیر,گرسنه,


رها,اسیر


دلتنگ,شاد


آن لحظه ای که بی تو سرآید مرا مباد.


مفهوم مرگ من


در راه سرفرازی تو،در کنار تو


مفهوم زندگی من است.


معنای عشق نیز


در سرنوشت من


با تو همیشه باتو برای تو زیستن


  1374/2/12 فریدون مشیری